زنان بدون مردان و مردان بدون زنان نمی توانند مزه خوشبختی را بچشند.
 
چکیده: در نگاه های امروزی زن سالارانه زنان را تشویق به دوری و جدایی از مردان می کنند (زندگی مستقلی بدون مردان). در این نوشتار به آثار آن بر زندگی مردان می پردازیم.

تعداد کلمات 1677 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
 

دنیای بدون زنان

دنیای بدون زنان، چنین دنیایی خواهد بود: مردان نه خود را می شویند و نه صورت خود را اصلاح می کنند. لباس خانگی ما بسیار ساده خواهد بود: پیراهن، عرق گیر، جوراب، حتی کفش های بیرون هم ساده خواهند بود.نیازی به ظروف آشپزخانه و حتی غذا نیست؛ چند ظرف، یک بار مصرف، چند تکه غذای سرد و پیتزا کافی است.و برای خانه مان یک یخچال، جاروبرقی، تلویزیونی بزرگ و یک کنترل تلویزیون از راه دور، کفایت می کند.
تنها برنامه های دو کانال تلویزیونی را تماشا می کنیم. شبکه خبری و ورزشی.
به همین دلیل می گویند مردان موجوداتی ساده هستند و اگر زنان در زندگی شان نباشند، زندگی ساده ای خواهند داشت. اما شما «سلطان جمع و جور کردن» هستید. پس از یک کار تمام وقت به خانه می روید و تازه کار تمام وقت منزل یعنی نقش همسر و مادر بودن شروع می شود و باید به همه امور رسیدگی کنید و اغلب این کارها را بدون کوچکترین کمک از سوی مردان انجام می دهید. بزرگترین تصمیمات خرید مربوط به شماست، نقش کلیدی در اجتماع دارید و گاهی برخی کارها را به منزل می آورید، در دانشکده بهترین هستید و نمراتنان بهتر از آقایان است و مدیریت مدارس و تربیت بچه ها به عهده شماست، در حقیقت تغذیه و حمایت از روح و ذهن ما به عهده شماست. ما مردان بیش از آنچه شما بدانید، قدردان این موضوع هستیم، فقط به دلیل مغرور بودن به زبان نمی آوریم.
 

انگیزه روزانه

در ذهن یک مرد، قدرتی که در یک زن نهفته است، وجود ندارد. به نظر ما، قدرت شما ناشی از یک چیز است، شما زن هستید. شما انگیزه بیدار شدن هرروزه ما هستید، مردان بیرون می روند و کار می کنند و پول به دست می آورند، فقط به خاطر زنان. به خاطر زنان، سوار ماشین های شیک می شوند. به خاطر زنان لباس شیک می پوشند. موهایشان را کوتاه می کنند و سعی می کنند تمیز و براق جلوه کنند. همه این کارها برای این است که هرچه بیشتر شما را درگیر بازی خودمان کنیم. شما در واقع پاداش نهایی برای ما هستید.
می دانم که برخی از شما به خاطر مسائلی که عنوان می کنم، آزرده خاطر می شوید و مثل این می ماند که قرص بزرگی را قورت داده اید. اما ما مردان بازی های زیادی می کنیم، حقه های زیادی از کلاه مان بیرون می کشیم تا شما را مطمئن کنیم که خیلی برایمان مهم نیستید. به همین دلیل خیلی از زنان این گونه این روزها بزرگ می شوند؛ آنان مرتب از سوی مادر، خاله، مادر بزرگ و دوستان خانم خود تشویق می شوند که درس بخوانید، شغل خوبی پیدا کنید تا زنانی مستقل باشید، بهای آن مهم نیست، فقط این کار را بکنید و یا اینکه مطبوعات مرتبا به شما یادآوری می کند به تکامل بخشیدن به خود بیندیشید. از مجله گرفته تا برنامه های تلویزیونی، پیامهای بازرگانی و سایت ها و همه به شما می گویند که بایستی بهترین باشید تا بتوانید یک مرد خوب را به خود جلب کنید. ما مردان خوب می دانیم که شما به قدر کافی زیبایی خود را دارد و فلان زن هنرپیشه زیبا، زیبایی خودش را دارد و شما نمی توانید مثل او باشید.
 

عدم نیاز به مردان

اگر شما خودتان پول به دست آورید، ماشین خودتان، خانه خودتان، سیستم ایمنی خودتان و سگ محافظ خودتان را داشته باشید، همه چیز فریاد می زند که دیگر نیازی به ما مردان ندارید تا از شما حمایت کنیم و نیازهایتان را برطرف کنیم. اگر همه این موارد را داشته باشید، واقعا چه نیازی به ما مردان است؟
اشتباه نکنید. ما نگران داشتن این امکانات از جانب شما نیستیم. می توانید پول: خانه، سگ محافظ، سیستم ایمنی و ماشین خودتان را داشته باشید، اما اگر مردی واقعا به دنبال محبت شما باشد و شما هرگز اجازه ابراز عشق از طریق حمایت کردن و تامین نیازها و خواسته هایتان را به او ندهید پس چگونه احساس کند که مرد است؟ امکاناتی که از نظر مالی به دست می آورید و از نظر تحصیلی به آن می رسید، هرگز جایگزین رابطه با یک مرد نخواهد شد. دی. ان. ای او اجازه این کار را نمی دهد. ترجمه این جمله: ما مردان به زنانی که مثل یک مرد با ما رفتار می کنند، احترام می گذاریم و دوستشان داریم. پس اجازه دهید که ما فکر کنیم شما به ما نیاز دارید. ما نیاز داریم که توسط شما مورد نیاز واقع بشویم تا ماهیت خود را به عنوان مرد بودن به نتیجه برسانیم.
البته، شنیده ام که زنان می گویند: «آنقدر خودم را حقیر نمی کنم که او فکر کند مرد است، او می خواهد پول، موفقیت و استقلالم را از من بگیرد تا من تحت کنترلش باشم.» ما می فهمیم و می توانیم حتی زنان قدرتمند را نیز هدایت کنیم. در حقیقت، ما محصول زنان قوی هستیم که توانسته اند، زندگی شان را هدایت کنند. این یک موضوع پنهان نیست، شما به ما مردان اجازه می دهید که خود را رأس خانواده بدانیم، در صورتی که تصمیمات کلیدی در خانه و در رابطه با بچه ها به عهده شماست. می دانیم که مهم نیست چه کسی بیشترین درآمد را دارد، مهم این است که شما مسائل مالی را حل و فصل می کنید و تعیین می کنید که پول در چه راهی و کجا خرج شود.
می دانیم که اگر توافق می کنیم که درست عمل کنیم، اما در نهایت برای حفظ آرامش، به کمک شما نیاز داریم. همه این موارد را می دانیم و مشکلی با آن نداریم. اما اگر جملاتی بگویید که تأثیر ما را غیر ضروری اعلام کنید و غرور ما را نادیده بگیرید، آن وقت دیگر به دنبال در کنار شما بودن نخواهیم بود. ما این طور تصور می کنیم که اگر شما خودتان در آمد داشته باشید، یعنی به پول ما نیاز ندارید. اگر خود دست به کار شده و کارهایتان را انجام دهید، یعنی به حمایت ما نیاز ندارید. اگر نتوانیم از شما حمایت کنیم و خواسته هایتان را تأمین کنیم، عشق ما به شما بی فایده خواهد بود. اگر اجازه ندهید، آنچه واقعا باید باشیم، باشیم، مطلقا نخواهیم گفت: «من مرد تو هستم.» پس چه اتفاقی می افتد؟ هیچ، خیلی زود از کنارتان دور می شویم. این حقیقت تلخی است، اما واقعیت دارد.
وقتی مرد جوانی بودم، با زنی آشنا شدم که فکر می کردم دوستش دارم. دانشکده را رها کرده بودم و به تازگی کارم را به عنوان یک کمدین آغاز کرده بودم. کمک زیادی به من کرد؛ من تلاش می کردم و او از نظر مالی همه چیز را مهیا می کرد و من قبول می کردم، چون فکر می کردم خیلی هم بد نیست که پولی ندارم.
می دانید در یک رابطه واقعی، مهم پیدا کردن تعادل در وسط بدبختی است و بدبختی از راه می رسد. در مراسم عروسی کشیش و تمام افراد متأهل وأدارت می کنند که بگویی و بدانی که چه در راه است. در زمان خوبی یا بدی؟ چون بدی هم از راه می رسد. در بیماری و سلامتی؟ چون فرد حتما مریض می شود. در زمان پول داشتن و فقیر بودن؟ چون ممکن است شخص ورشکسته شود و موقتا پول نداشته باشد.
شرایط سخت از راه می رسد. سوال این است، تو چگونه با این شرایط کنار می آیی؟
این موضوع برای یکی از دوستانم وقتی برای خرید به یک مغازه رفت، کاملا روشن شد. همسرش، سبد خرید را با تمام چیزهایی که برای منزل نیاز داشت، پر کرده بود، گوشت، سبزیجات، میوه، نوشیدنی و هر چیز دیگری که لازم بود. بعد به ردیف آب میوه هلو رسیده بودند. حالا باید موردی را درباره دوستم بدانید، او عاشق آب هلو است؛ گوشت استیک به همراه آب هلو، نمی توانم بگویم کدام را بیشتر دوست دارد. وقتی به ردیف آب هلو رسیده بود، یکی از آنها را برداشت، که البته اولین چیزی بود که در طول مدت زمان خرید در آن مغازه بر می داشت. یک بطری برداشت و آن را در سبد انداخت. همسرش برگشته و وقتی بطری را در سبد دید، این را بر داشت و گفت: «این چیه؟»
او خیلی ساده گفته بود: «آب هلو» همسرش پرسید: «چه کسی آن را در سبد گذاشته است؟»
او با کمی مکث می گوید: «خوب معلومه، من این کار را کردم.» و واقعا چه کسی در دنیا می توانست آن لحظه بطری را در سبد آنان گذاشته باشد؟
او با عصبانیت می گوید: «تو که هیچ پولی نداری.»
و او این حرکت بدون فکر را انجام می دهد: بطری آب هلو را سر جایش می گذارد، که آن بطری با صدای بلند روی زمین می افتد و به چندین تکه شیشه خورده تقسیم می شود، آب زرد همه جا را می گیرد. او نگاهی به دوستم می کند و با سبد خرید از او و جمعیت دور می شود.
دوستم بیرون مغازه منتظر می شود تا سرانجام همسرش بیرون می آید، با اشک در چشمانش وسایل را در ماشین می گذارد، نمی توانید تصور کنید، چه آسیبی دیده بود. او می دانست که پول ندارد، اما تنها چیزی که از این دنیای خواست، فقط یک بطری لعنتی آب هلو بود و این زن تنها با یک کار و در آن لحظه به او فهماند که او را در حد یک مرد نمی داند. برای آن خانم مهم این بود که در آن لحظه به او یادآوری کند که نمی تواند تأمین کننده خواسته های خانواده باشد. نمی گویم آن خانم حق ندارد. اما او شوهرش و مردان را می شناسد، بایستی می دانست اگر او را کمتر از آنچه می خواهد باشد، جلوه دهد، چه اتفاقی برای او و زندگی شان می افتد. رفتارهای آن خانم باعث دور شدن شوهرش شد. خیلی زود، او را ترک کرد.
 
ادامه دارد...

منبع:
کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن»
نویسنده: استیو هاروی
ترجمه: مهراوه فیروز

بیشتر بخوانید :
زنان استوار، مستقل و تنها (بخش دوم)
مهارت‌های زندگی؛ زنان و خودباوری (بخش اول)
مهارت‌های زندگی؛ زنان و خودباوری (بخش دوم)
شناخت صحیح و درک زن ها
نکته هایی درباره اشتغال زنان